زندگی نامه ء کامل رهبر شهيد بابا عبدالعلی مزاری
درباره وبلاگ


این وبسایت در تاریخ 17/3/1387 تاسیس شده است. موضوعات این وبلاگ عبارتند از تاريخ افغانستان.ورزش افغانستان جغرافياي افغانستان.آب وهواي افغانستان.توضیح کامل درباره ی قوم های افغانستان. آثارباستاني افغانستان اقتصاد افغانستان.عكس هاي از افغانستان وديگرمناطق آن دانلود جديدترين آهنگ هاي افغاني وغيره........



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 72
بازدید هفته : 321
بازدید ماه : 1122
بازدید کل : 20576
تعداد مطالب : 180
تعداد نظرات : 27159
تعداد آنلاین : 4

.::: وبسایت تخصصي افغانستان:::.
موضوعات این وبسایت تاریخ.قرهنگ.جغرافیا.اقوام افغانستان وتمام مسائل مربوط به افغانستان هست.

در تار یخ کشور ما افغانستان مخصوصا در میان شیعیان  مظلوم این سر زمین با همه ی قتل عامها –تخریبها –نسل کشی ها  و ستمگریها ی رژيمهای ضد مردمی بازهم  در هر دوره وزمانی رجال ظهور کرده اند که هریک در مقطع خود برای مردم اسوه و الگو  و عامل تحرک و تپش  جامعه  بوده اند . گرچه با قتل عام  مردم هزاره جات  توسط امیر عبدالرحمن خان  جابر  در یکصئ سال  پیش احتمال  این میرفت که دیگر به این زودیها  در این جامعه مردی قد بلند نکند و قهرمانی از مادر زاده نشود  اما از انجا  که نمی توان با سنتهای حکیمانه ی الهی مبارزه کرد میبینیم که همواره از میان قشرهای مختلف این مردم   مردان بزرگی برخواسته اند  همچون دانشمند و مورخ بزرگ فیض محمد کاتب –و دانشجوی قهرمان شهید عبدالخالق هزاره – سلطانعلی کشتمند نخست وزیر سابق – و شجاع مرد دلیر و مبارز  ابراهیم خان گاو سوار  و علامه شهید سید اسماعیل بلخی و در راستای  همین رجال  بزرگ است که عصر حاضر  پس از  سپری  شدن یک قرن از سقوط هزاره جات در زمان عبدالرحمن خان – مرد سترگی قدم  در صجنه میگذارد  که واقعا به حیث یک رهبر دلسوز – انقلابی – مقاوم – بادرایت و خردمند برای مردم خود  شخصیت میدهد و در دلهای  انا شعله های امید را بر می افروزد و به انان درس عزت و سربلندی و مناعت طبع و علو همت و راه و رسم مبارزه و مقاومت را می اموزاند . 

 

 

او شهید قهرمان – رهبر فرزانه – پدر خردمند  فرمانده لایق   سیاستمدار ورزیده   انقلابی اگاه   مجاهد کبیر  چهره ی استوار و نامدار  افغانستان حضرت حجت الاسلام و المسلمین  استاد عبدالعلی مزاری  دبیر کل شهید حزب وحدت اسلامی افغانستان است که بتاریخ 1373-12-22 به دست گروه عهد شکن و جنایت کار طالبان در چهار اسیاب به فیض عظیم شهادت رسید   قاطعیت – نستوهی   متانت   قناعت   پارسایی   تعهد   تدین  عشق به مردم   سعه ی صدر  مقاومت و پایمردی و ایمان و اراده ی مستحکم و خلل نا پزیر مجموعه ی اوصافیست که از وجود برومند او یک شخصیت مقتدر انقلابی  و یک پشتوانه و تکیه گاه استوار  و مطمئن برای مردم ساخته بود  و از همین جهت مردم مسلمان افغانستان  ما به ایشان  به عنوان قهرمان ملی و سر دار رشید مینگریستند و در قلب تک تک ملت قهرمان افغانستان جا گزین شدند وهمه مردم او را بنام بابه( پدر بزرگ ) میخواندند و ملت وفادار او پیکر پاک و مطهرش را با یارانش صد ها کلومتر از غزنی تا بامیان از بامیان تا مزار شریف روی دستهایشان با اشک و اندوه حمل مینمودند که این چنین تشیع و قدر دانی در طول تاریخ افغانستان شهید پرور  بی سابقه و بی نظیر است .

 

مجموعه اوصاف فکری و اخلاقی و سیاسی استاد شهید و کارنامه ی در خشان مبارزاتی ایشان ان قدر سنگین متنوع و گسترده است که نمی توان  در اینجا ابعاد گوناگون انرا بیان مطرح کرد با ناچار با عرض  عذر  و تقصیر به پیشگاهی روح بزرگ و مطهر رهبر شهید که بر همه ی ما دین بزرگی دارد در این مقال تنها گوشه های از زنده گی سیاسی و مبارزاتی ایشان را ورق میزنیم .

 

لازم به تذکر است که در تهیه ی این مطالب از ارشیو (مرکز فرهنگی نویسنده گان افغان ) استفاده شده و در واقع مواد اصلی این نوشتار را  مطالب تهیه شده  توسط مرکز مزبور تشکیل میدهد .

 

ان اللذین یقاتلون  بانهم  ظلمو ا و انالله علی نصرهم لقدیر .

 

دوران کودکی و محیط خانواده ی رهبری شهید .

استاد شهید عبدالعلی مزاری فرزند حاجی خداد در سال 1326 هجری شمسی در قریه نانوای چهار کنت از توابع  ولابت بلخ متولد گردید و دوران کودکی را در محیط گرم خانواره متدین بسر برد و از انجا که پیشه ی پدر و برادر استاد زراعت و مالداری بود  از کودکی با مشکلات  جامعه اشنا شده و شرایط سخت زنده گی مردم را با تمام وجود خود لمس میکرد .

 

حاجی خداد غیر از استاد شهید دو پسر دیگر نیز داشت که یکی به نام حاجی غلام نبی  بزرگتر از استاد  و دیگری به نام  سلطانعلی کوچکتر از ایشان بود برادر کوچک شان در دوره جهاد  در جنگ با سربازان رزیم منفور خلقی به شهادت رسید  ولی خود حاجی خداد که از موسفیدان  و بزرگان و متنفزین منطقه به حساب میرفت در سال 1361 ش توسط  عوامل  ضد انقلاب دستگیر شده و همراه با فرزندش حاجی غلام نبی و خواهرزاده خود محمد اسحاق ایلاقی تیرباران و به فیض عظیم شهادت رسیدند .دوران کودکی استاد همزمان است با اوج حاکمیت استبداد  و فاشیزم محمد زائی در افغانستان  که از یکسو  مردم هزاره جات  به رهبری ابراهیم خان شهرستانی معروف به ابراهیم گاو سوار –قیام بزرگی را  علیه سر سپردگان  رزیم در هزاره جات پشت سر گذاشته بودند  و از سوی دیگر علامه شهید بلخی  بایارانش قیام مسلحانه ی خود را  اغاز کرده که متاسفانه  در اثر خیانت نقشه ی ایشان افشا شد و به زندان افتاد ند – این شور و شوق انقلابی در اوج دوره ی خفقان و اختناق صدر اعظمی  داوود خان بدون شک در پرورش روجیه ی انقلابی و مبارزه جویی استاد بدون تاثیر نبوده است . استاد تحصیلات اولیه خو د را در مدرسه نانوائی اغاز کرده  و از همان  اغازین لحظات تحصیل با پشتکاری  و مناعت و قناعت  در راه نیل  به هدف گام بر میدارد  و در بیشتر  سالها ماههای رجب شعبان و رمضان  را بدون فاصله روزه میگیرد و ان هم با استفاده  از حد اقل  وسائل معیشتی  و غذای سحری که تادوره ی اخیر این عادت همچنان در ایشان دیده می شد و در ماه مبارک رمضان کمتر از غذای سحری استفاده می کرد .

 

این روحیه بزرگ تو ام با تقدس و تهجد بطور عمده معلول  محیط خانواده  و منطقه و مدرسه ی تحصل ایشان بوده است و مخصوصا  سخت گیری  پدر ایشان شهید حاجی خداد  که هم خودش  شخص  متدین بوده و هم در محیط منطقه تسلط داشته و از بروز  انحرافات  و مفاسد اخلاقی  به شدت جلوگیری میکرد  کاملا  در روحیه ی استاد شهیید  تاثیر شگرف خود را داشته است و از همین  رو استاد شهید  ازهمان دوران کودکی  به تکالیف دینی و مقررات  و مراسم  مذهبی تقید کامل داشته و مخصوصا  در مراسم عزاداری  سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بطور مستمر در سینه زنی و نوحه خوانی و مجالس روضه و سخنرانی فعالانه  شرکت میکرد .

 

علاوه بر این روحیه بلند معنوی  که شرایط  و محیط و خانواره به استاد شهید هدیه کرده بود شجاعت و جرات نیز یکی از  ویزگی های دیگر شخصیب او بودکه از همان  دوران تحصلی در وجو د ایشان محسوس بود . گویا استاد شهید در اوایل دوره ی جوانی خود اولین الهامها را از علامه سترگ شهید سید اسماعیل بلخی گرفته است زیرا این مطلب را بارها تکرار می کرد که در اولین ملاقات با بلخی تحت تاثیر او قرار گرفته و دیدار با او سرنوشت  ایشان را تغییرداده است  به طور نمونه استاد میفرمود :چند روزی که بلخی در قریه ی ما و در مهمانخانه ی ما بود از صحبتهای  او خیلی چیز ها یاد گرفتم  بلخی مرا به درس خواندن و عسکری رفتن تشویق می کرد .

 

و همچنین میفرمود  .

 

من به دستور و تشویق بلخی به عسکری  رفتم و او برای من میگفت  : اگر ملا میشوی باید مجتهد شوی و اگر روضه خوان میشوی  باید واعظ و خطیب شوی  و اگر دزد وراهزن شوی  باید بانک را بزنی نه خانه مردم بیچاره را – و اگر سیاستمدار میشوی باید رئیس ووزیر شوی نه مامور .........

 

این اندرزها به گونه ی بر روح استاد تاثیر میکند که همه را مو به مو به اجرا میگذارد یعنی وقتی درس میخواند  با تمام  وجود  و تمام وقت به تحصیل میپردازد ووقتی که به مبارزه  دست میزند خط مقدم را بر میگزنید و رهبری و فرماندهی توده های مردم را بدست میگیرد .

 

دیدارهای استاد شهید با علامه شهید بلخی  بین سالهای  44 تا 47 به طور مکرر انجام میشود  و گاه در مزار و گاه در کابل این دو روح بزرگ با هم به گفتگو مینشنند  و طبیعی است که اندیشه های مواج و انقلابی  با ان بیان سحر امیز شهید بلخی از همان سالها روح استاد شهید را متلاطم ساخته و در مسیر مقدس مبارزه و مقاومت به توده ها رهنمونش میسازد .

 

عسکری  تجربه  تحول فکری  و ادامه تحصیل در خارج کشور .هر کسی که ازراه زور بخواهد اراده ی خودرا بر مردم تحمیل  کند وواقعیتهای علنی جامعه را انکار کند مورد ملامت ماست(رهبرشهید)

 

استاد شهید مزاری بر خلاف  نظر اعضای خانواده و دوستان خود که وی را از رفتن عسکری منع میکردند تصمیم گرفت  که به صورت  داوطلبانه  هم برای  خدمت  به کشور و هم برای بر رسی اوضاع و دستیابی  به تجربیات  جدید در زنده گی عازم خدمت سربازی  شود و بدون شک در این قسمت هم نصتیح و ارشادات شهید بلخی برای او بی تاثیر نبوده است .

 

استاد شهید خود در این مورد چنین می گفت .

 

در سال 1348 جلب شدم و جایم در زاندارمری شبرغان تعین شده بود ولی به خاطر  رشوه ستانی  که در مکلفیت مزار پیش امد  و ما در وقت اعزام دعوار کردیم مرا به کابل فرستادند البته رسم این بود  که مردم کوشش میکردند که فرزندانشان  در همان ولایت  وولسوالی خودشان عسکری کنند از این رو رشوه میدادند  تا از اعزام به سایر ولایات  جلوگیری کنند ولی وقتی مرا به کابل فرستادند انجا به قسمت فراشوت افتادم ولی انجا هم مرا اضافه بست نموده به خوست فرستادند که دران زمان یکی از بد ترین جاها یی بود که عساکری سر شوخ از باقی جاها را جهت تنبیه  به انجا میفرستادند  چون هوا خیلی گرم بود  لذا با در نظر داشت  عدم امکانات  زنده گی در خوست خیلی دشوار به نظر می رسید  مدت یک سال در خوست عسکری کردم  و بعد از ان  به گردیز  و سر انجام در سال 1350 از عسکری تر خیص شدم  و راهی منطقه شدم .

 

دوره ی سر بازی با همه ی مشکلات طاقت فرسای ان –منشا تحول بزرگی در اندیشه ی استاد شهید میشود که خود از ان  به عنوان یک محل درس و مکتب وعبرت اموزی یاد میکند زیرا برای اولین بار با وضعیت رزیم حاکم و بر خورد مامورین با مردم و زنده گی سراسر رنج و حرمان و احاد ملت در تمام نقاط کشور اشنا میشود  و از همانجا عشق و علاقه اش  به تحصیل بیشتر شده و تصمیم میگیرد که به هر شکل ممکن  به فراگیری علم و دانش بپردازد  و لذا در حین دوره ی عسکری  هم در حد ممکن در نزد مولوی درس میخواند  و بعد از باز گشت به منطقه  باز هم فورا در مدرسه ی شیخ سلطان  در مزارشریف  که در ان زمان رونق خاصی داشت  به ادامه ی تحصیل  مشغول میشود  ولی این مقدار هرگز نمیتواند عطش روح تشنه ی استاد را فرو نشاند و لذا عازم خارج کشور شد – پس از مسافزت به عراق و کربلا و زیارت عتبات مقدسه در نجف و کربلا به ایران رفت و تا سال 1355 بدون وقفه به تحصیل دروس ادامه می دهد .

 

استاد شهید عبدالعلی مزاری پس از استقرار در قم با عشق و علاقه و پشتکاری که در شخصیت ایشان وجود داشت با جدیت تمام تحصیل را اغاز کرده  و بدون هدر دادن یک لحظه وقت – دروس خویش را در کمترین مدت ممکن یعنی 5 سال به پایان رسانید در حالیکه حد متوسط اتمام سصح در حوزات ده سال و این خود حاکی از این است که چگونه رهبر شهید  از تمام لحظات زنده گی خود بهترین استفاده ها را کرده است 

 

استاد شهید در در سالهای تحصیل با همکاری جمعی دیگر از محصلین  (کتابخانه جوادیه بلخ ) را تاسیس  کردند که ساتاد از مبتکران این کار بود این کتابخانه  در دوره ی اشغال و جهاد تا سال 68 تقریبا تعطیل بود  و در سالهای  اخیر مجددا فعال گردید .

 

استاد در حین تحصیل بین محصلین جوان کتابهای اسلامی – سیاسی – انقلابی – و اثار متفکرین را توزیع میکرد و انان را وادار به مطالعه میکرد وهمچنین محصلین را  را برای انجام امور تبلیغی ورفتن در میان مردم  و سخنرانی و بیان احکام و افکار اسلامی تشویق میکرد  و می فرمود که این کارهاسبب میشود که با روحیات اقشار مختلف جامعه اشنا شده و روشهای موثر بر خورد و ار تباط با مردم را تجربه کرد – استاد شهید در مورد تحصیل خود میگوید .

 

تا سال 1358 بدون وقفه درس میخواندم  هیچگونه مزاحمتی را شامل درسم نمی ساختم ولی با ان هم در همان سال پدرم از داخل برایم پول فرستاد  که همراه برادرم به مکه بروم با این کار مخالف بودم چون به درسهایم لطمه میزد  و مدتی از درس میماندم زیرا علاقه ی وافری به درس داشتم اما وقتی مسائل را پرسیدم معلوم شد  که بر کسی که پول برای او فرستاده شده حج واجب میشود  به ناچار درس را ترک کردم و راهی مکه شدم  ولی در سوریه  ویزای عربستان سعودی  برایم داده نشد  همانجا ماندم و برادرم به مکه رفت و از انجا به عراق رفتم  و بعد از چند روزی که معطل ماندم  با مقداری کتابی که تهیه کرده بودم عازم ایران شدم  کتابهایم گیر رفت و خودم دستگیر شدم بیشتر از چهار ماه زندان شدم و بعد مرا رد مرز کردند وقتی  از ایران خارج شدم رفتم افغانستان  در منطقه ی شمال و در مدارس مزار شریف و چهار کنت یک سلسله بر نامه های تربیتی با محصلین ریختم .

 

زندان و باز گشت به وطن .

 

پس از اتمام تحصیل شخصیت سیاسی و فکری استاد شهید نضج وپخته گی بشتر یافت وباروحیه سر شار از امید و اطمنان  و اراده ی جدی و استوار تصمیم گرفت برای نجات مردم افغانستان  وارد صحنه ی سیاسی شده و مبارزه  را اغاز نماید و از این رو با سفر به عراق با برخی از شخصیاتها دیدار مینماید و در باره اوضاع سیاسی  ووظایف مبارزاتی به گفتگو می پردازد و سپس به ایران می اید  و در مرز ایران دستگیر و زندانی میشود.

 

استاد در زندان ایران به شدت شکنجه میشود به اندازه ای که داغهای  سوختگی ان  تا مدت ها در بدن ایشان هویدا بود استاد شهید میگوید : روزی سیگار روشنی را روی صورتم خاموش کردند  به امید اینکه  یک اخ بگویم ولی تا اخر چشم به چشم انها دوخته و ساکت و صبور ماندم تا شخصیت یک محصل افغانی را خرد نتوانند .

 

استاد پس از زندان از ایران اخراج میگردد و با بدن مجروح و لباس های  پاره پاره به کابل میرود  و پس از چندروز استراحت تصمیم میگیرد  که با جنرال  سید میراحمد شاه که به جرم نقشه ی کودتا علیه رژیم  در زندان بسر میبرد ملاقات کند  ولی بخاطری شرایط امنیتی نمیتواند  این کار را انجام دهد  .

 

استاد شهد بعد از مدتی اقامت در کابل و دیداربا شخصیتهای مبارز کابل به مزار شریف میرود و در انجا کتابخانه ی را تشکیل میدهد  تا طلاب و دانشجویان را به مطالعه کتابهای اسلامی و سیاسی وادار نماید  اما با کمال تاسف به خاطری شرایط نا بسامانی فرهنگی  این برنامه مورد استقبال قرار نمیگیرد  که خود استاد در این زمینه میگفت حتی برای مطالعه کتاب  پول در نظر گرفته بودیم و اعلان کردیم که هر کس مطالعه ای کتابی را تمام کند بیاید پول بگبرد  ولی بسیاریها کتابها را نخوانده پس می اوردند  و حتی به دروغ هم نمیگفتند که کتاب را خوانده اند . علی رغم مشکلات و موانع  باز هم تلاشهای روشنگرانه ای رهبری شهید در مزار شریف موثر واقع شده و تعداد زیادی را  را در خط مبارزه و سیاست کشاند . استاد حاجی محمد محقق رهبری حزب  وحدت مردمی افغانستان  در این رابطه در یکی از مصاحبه های خود گفته است : قصد کردمکه به عتبات مقدسه بروم و در سال 1355 برای تهیه ی مقدمات سفر و اخذ پاسپورت به مزار شریف مرکز ولایت بلخ امدم  و از قضا با استاد عالیفدر و قافله سالار دلیر اسلام – استاد عبدالعلی مزاری بر خوردم و مقصد خویش را با او در میان نهادم استاد مزاری ضمن تشریح و ضعیت مردم و کشور  مرا به ماندن و اقامت در داخل کشور ترغیب نمود و همین بر خورد  سر اغار اشنای ام به مسائل سیاسی شد و بعد از ان در فکر مطالعه ای کتابهای سیاسی و اثار عالمان نامداری همچون مطهری – طالقانی – علی شریعتی – و جلالدین فارسی افتادم . استاد شهید مزاری با اشاره به فعالیت های  فرهنگی خود در این مقطع میگوید .

 

در مدارس مزار شریف و چهار کنت یک سلسله بر نامه های تربیتی با محصلین ریختم مشغول این گونه مسائل بودم که کودتای روسی 7 ثور به وقوع پیوست گذشته از اینکه زمینه ای کار باقی نماند تحت تعقیب هم قرار گرفتم  مجبورا افغانستان را ترک گفته و به نجف رفتم مدتی به نجف ماندم و بعد به سوریه  و از انجا به پاکستان رفته وارد افغانستان شدم وقتی وارد کابل شدم اوضاع خیلی اختناق الود بود  تعقیب شدید وجود داشت  بسیاراز روحانیون  دستگیر شده بودند و از انجا دوباره پاکستان بر گشتم ...... از ان زمان تا کنون (1365 زمان مصاحبه )گاهب به داخل و گاهی هم به خارج بسر میبرم .

 

مبارزات سیاسی رهبری شهید

همانطوریکه که اشاره شد فعالیتهایی  سیاسی استاد شهید از اغاز دهه ی  پنجاه شروع می شود دهه ی که  ابستن حوادث بی شماری به حساب می اید  استاد شهید در این مقطع از بنیانگذاران اولیه ی سازمان نصر افغانستان محسوب میشود که خود در این باره میگوید :

 

سازمان نصر در سال 1351 تشکیل شده و ایم مطلب در نشریه سازمان در ج شده و اعلامیه های که در ان زمان  و رسم از سوی سازمان منتشر شده در اول مرامناهه اشاره شده است  اولین بار هسته ی سازمان نصر در داخل در سال 1351  به نام روحانیت نوین به و جود امد و بعد به حزب حسینی تغیر نام داد و همچنین همزمان با تشکیل هسته های اولیه سازمان در داخل- در خارج از کشورهم هسته ی به وجود امد  به نام روحانیت مبارز در سال 57 .....وقتی که مبارزه در سراسر افغانستان تشدید گرید این مجموعه گرد هم امدند و سازمان نصر را تشکیل دادند  که در سال 1358 رسما اعلام موجودیت کرد .

 

پس از کودتایی روسی 7 ثور و اغاز مبارزات مسلحانه ی مردم افغانستان بر ضد عوامل بیگانه- استاد مزاری در اوایل سال 1358 برای رهبری  قیام مسلحانه  ای مردم به داخل کشور میشتابد و در تابستان 58 در جبهه ی قدرت مند چهار کنت  - به حیث یک روحانی مجاهد  در کنار دهها رزمینده ی جوان  دیگر به وضیفه میپدازد  تا جایی که در یکی  از جنگها  شانه ی خود را دیوار سنگر مجاهدان حقیقی اسلام قرار میدهد  که در اثر فیر مداوم ماشیندار به حس شینوای شان اسیب میرسد و از این جهت مشکلی داشتند استاد شهید حضور خود را در جبهات چنین تشریح می کند

استاد شهید در این باره میگوید :

در تابستان 1358 که نه هزار نفر بالای چهار کنت حمله کرد من هم در ان جنگ حضور داشتم با اینکه سه مطنقه استراتیژیک را دشمن گرفته بود و هاوان و توپهای  خو درا در ان نصب کرده بود ند تانکها هم سر تپه  بالا امده بود  و گمان نمیرفت که این بار  بتوان انها از کوه پائین اورد  و لی با یک شهامت وصف ناشدنی  همین مردم  که نه دوره ای اموزش چریکی دیده و نه درس نظامی اموخته بودند  دوساعت تمام سینه خیز  طرف قرار گاه دشمن پیشروی کردند  و بدون اینکه  دشمن خبر شود در شب بالای انها حمله کردند از اینکه قرار گاه ها از هم فاصله داشتند  مردم تقسیمات شده بودند که همزمان  هر سه پایگاه  را تصرف کنند ولی به نسبت دوری  راه پایگاه سوم از واقعه خبر شد  با اینکه هاوان و توپ هم داشت ولی پس از تصرف  دو پایگاه - پایگاه سوم هم به تصرف مجاهدین در امد  تعداد دوصد تن از این مزدوران در ان شب خون و در گیری تن به تن به هلاکت رسیدند و تعدادی هم موفق به فرار شدند و به این طریق تعداد اسلحه و مهمات به دست مردم افتاد یک شب در میان باز هم  مردم حمله کردند و این بار حمله به کوه (تخت خان) صورت گرفت  باز هم مردم سینه خیز  پیش رفتند  ساعت یک بعد ازنیمه شب  انجا رسیدند  و از میل تفنگ دشمن گرفتند و با چوب  و دیگر  وسائل  انها را کشتند و تعداد  زیاد شان  را از کوه پرت کردند  و تعدادی هم در وقت فرار از کوه افتادند در مجموع 2000 قبضه سلاح  مختلف النوع در این جنگ به غنیمت مجاهدین در امد این جنگ مقارن با کشته شدن تره کی و به قدرت رسیدن حفیظ الله امین (25 سنبله 1358)بود .

 

استاد شهید بعد از جنگ مزبور  به منظور  تامین و امکانات و تسلیحات  بیشتر و ایجاد هماهمنگی  و ارتباط  با نیروهای و عناصر دیگرا ز چهار کنت خارج شد و سپس مسافرتی به ایران انجام داد و در اوخر سال 1359 دوباره به داخل  کشور باز گشت و در (تنگی شادیان)مستقر گردیدند  و از انجا طرحهای  متعدد فرهنگی – نظامی – سیاسی و عمرانی و اقتصادی را در دست گرفت که برای  ایجاد تحول در ان ساحه بسیار موثر  واقع شد و کانونهای فرهنگی و تربیتی ایجاد شد ند اما با کمال تاسف در سنبله 1360 سربازانی  دولتی  و روسی حملات شدید ی  را برای تصرف منطقه اغاز گردند  و نظر به تنش  و اختلافی  که در میان مجاهدین ایجاد شده بود  قوای دولتی  به اسانی از تنگی شادیان عبور کردند و پس از  ان پایگاه  فرهنگی منطقه نانوای مقر استاد در محاصره قرار میگیرد و ایشان طبق گفته ی خودش گوسفندی را نذر کرده و به همه بچه های فرهنگی اعلام میکند که فقط ۱۲ نفر بمانید  و بقیه بروید  پناهتان بخدا – ولی همه سر را پائین انداخته میروند  و تنها 6 نفر در کنار استاد شهید باقی میمانند  که هفت نفر ی یک روز در مدرسه مقاومت میکنند و شب هنگام از طریق  کوه جان به سلامت میبرند .

 

افرادی که در این جنگ در کنار شهید مزاری ماندند عبارت بودند از :

 

رضابخش که بعدا دستگیر و شهید شد .

 

محمد اسحاق پسر عمه استاد که دستگیر وشهید شد .

 

حاجی موسی که در جنگ از دو چشم نا بینا شد .

 

سید سخیداد علوی که شهید شد.

 

محمد افضل پسر عموی استاد که از سال 62 به بعد مفقود الاثر است .

 

حاج معلم که بعد ها در پاکستان به اثر تصادف موتر کشته شد .

 

استاد تا سال 1360 سر گرم فعالیتهای گوناگون سیاسی اجتماعی  و نظامی در منطقه بود  و در ان سال بخاطری پاره از ضرورتها و مشکلات استاد شهید در اوایل زمستان به طور ناشناس  به منظور  مسافرت به خارج از منطقه بیرون شد استاد شهید سپس وارد ایران گردید و فعالیتهای سیاسی ایشان در خارج از کشور در میان مهاجرین و گروههای  سیاسی و محافل فرهنگی اغازگردید کنشها وواکنشهای گوناگون  گوناگونی  را پدید اورد  و برای اولین بار  نام استاد شهید در مطبوعات و رسانه های جهانی  مطرح گردید  که شرح حوادث این مقطع از حوصله ای این مقال بیرون است .

 

سفر به داخل کشور و تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان .

 

 

در اوایل سال 1365 استاد شهید تصمیم گرفت که به منظور باز دید از جبهات داخل کشور  و باز نگری  از اوضاع سیاسی – نظامی و موقعیت  انقلاب به داخل کشور برود و لذا  با جمعی از شخصیتهای دیگر راهی میهن اسلامی شدند  استاد شهید  پس از بر رسی  اوضاع جبهات  و تغیرات وارده  بر روحیه ای مجاهدین و موقعیت قوای اشغالگر روسیه ورژیم خلقی ووضعیت برتری  طلبی  و انحصار گرایانه گروه های سیاسی  مقیم پشاور به این نتیجه رسید  که گروه های شیعی جز اتحاد کامل سیاسی – تشکیلاتی هیچ راه دیگری برای  ادامه ای حیات  و حفظ موقعیت مردم ندارند و از این رو تلاش وسیعی  را برای تحقق این اهداف اغاز کرد  که سر انجام پس از تشکیل کنگره ها – سیمینار ها و نشستها ی متعدد در پنجاپ – لعل – بهسود و جاغوری و بر رسی دیدگاهها و نظرات مسئولین – فرماندهان مجاهدین و مردم  به تاریخ 1368/4/25  رهبران و مسئولین جهاد از سرتاسر  مناطق هزارستان  و از کلیه  احزاب و گروه ها در مرکز بامیان  جلسات تاریخی و سر نوشت ساز خود شان را اغاز کردند این جلسات 9 روز ادامه پیدا کرد  و اعضای  شرکت کننده  پس از 16 روز جلسه تصمیم نهای را مبنی بر اتحاد  کامل گروه ها  اتخاذ نمود ه و کمیسونی را مامور نمودند که قطع نامه ای تحت عنوان (میثاق وحدت ) اماده نمایند  این میثاق نامه در 20 ماده تهیه گردید  و در طی مراسم با شکوهی  همگی میثاق را امضا نموده و سوگند یاد کردند  که گروه های قبلی را منحل و در راه تشکیلات جدید یعنی حزب وحدت  اسلامی افغانستان بذل مساعی نمایند . 

 

در همه ی  این گرد همای ها ی سنگین  و خسته کننده این شخصیت بزرگ استاد مزاری بود که با منطق قوی  و استدلال متین وشکیبایی و خویشتنداری خود حرکت جدید را به سوی مقصد اصلی یعنی  اتحاد واقعی ملیت  همیشه مظلوم  افغانستان هدایت کرد  و حیات جدیدی به کالبد  جامعه رنجور و زخمدیده ی ما بخشید

(سفر به داخل و تشکیل حزب وحدت اسلامس افغانستان)

در این راستا بود که در سال 1368 هیئت بلند پایه و تام الاختیاری  از طرف مرکز حزب وحدت اسلامی افغانستان  در بامیان عازم ایران شد این هیئت را نیز رهبر فقید ما استاد مزاری سرپرستی میکرد ند و در کنار او شخصیت دوم هیئت سردار رشید دیگر ما استاد شهید صادقی نیلی  قرار داشت  و این برای اولین بار بود که مردم ستمدیده ما شخصیت واقعی خود را به نمایش گذاشتند  واز مزاری – صادقی که با اراده استوار و چهر های صادق و صریح خود به حیث سمبل  ملت هزاره و هویت واقعی مردم را نمایش میدادند توسط مهاجرین و محصلین افغانی مقیم ایران  در بهشت زهرا  استقبال بی نظیر و تاریخی به عمل امد و از ان لحظه همگی فهمیدیدند که هزاره در حال بیدار شدن است  البته سنگ اندازیها و موانع بسیاری در راه وحدت وجود داشت اما مقاومت  و سر سخت هیئت بخصوص استاد  شهید مزاری  و استاد شهید صادقی نیلی و همچنین بیداری و هوشیار مهاجرین و محصلین تمام ترفندها را خنثی ساخت .

 

استاد شهید مزاری به تاریخ 1368/12.20 به عنوان سخنگوی هیئت در اواین مصاحبه خود اهداف هیئت را در این سفر چنین اغاز کرد :

 

1 – ادغام کلیه دفاتر احزاب منحله و تعیین نماینده گی واحد برای رسیدگی به امور مهاجرین وحزب وحدت اسلامی در خارج .

 

2 – اعلام مواضع حزی وحدت اسلامی افغانستان

 

3 – به وجود اوردن نشریه حزب وحدت اسلامی افغانستان .

 

4 در جریان  قرار دادن مهاجرین در باره حوادث و رویدادهای داخل کشور .

 

5 – دعوت از اعضای کادر مرکزی برای رفتن به داخل

 

6 – جذب کمکهای مهاجرین وطرفداران  حزب وحدت اسلامی افغانستان و ارسال ان به جبهات داخل کشو ر . و .......... 

 

استاد شهید با حوصله و بردباری  و با توسعه ای صدر و پایداری کم نظیر خود  به اهداف فوق جامه عمل پوشانده  تشکیلات حزب وحدت را در ایران و پاکستان  و چندین کشور دیگر  به طور رسمی فعال ساخت  و این برای  اولین بار بود که اقشار گوناگون  مردم ما در داخل  و خارج کشور با چهره استاد شهید اشنایی یافته و در وجود او نشانه  های کسی را یافتند  که با تمام  وجود و با کمال صداقت و پایمردی  و شهامت  و قاطعیت  بی نظیر – داعیه نجات و عزت  و ازادگی ملتی را مطرح کرده و سخن از احقاق  حق و عدالت  اجتماعی و احیای هویت اصیل اسلامی و ملی  می زند و از همین رو بود  که با وجود تعین رئیس و سخنگو برای حزب – مردم هرچند به صور غیر رسمی در عمق قلبهای خود او را رهبر ایده ال خود میدانستند و به او چشم امید بسته بودند .

 

استاد شهید تصمیم گرفت که در راس یک کاروان کوچک و با مجموعه ای از امکانات ووسائل  فرهنگی از طریق  جنوب غرب کشور  به بامیان باستان  مقر شورای مرکزی حزب باز گردد که متاسفانه این کاروان کوچگ توسط پلیده های مجاهد نما کمین زده شد  و در اینجا بود که شایعه گم شدن و اسارت استاد بر سر زبانها افتاد  و این موضع یک حالت سر در گمی امیخته با وحشت  و امیداواری  ره به وجود اورد و در حالیکه حریفان سیاسی و دشمنان وحدت از این شایعه  خوشحال بودند مردم مظلوم و مهاجرین را هاله ای از ترس و نگرانی  و اندوه فرا گرفته بود  و دوستان ودلباختگان وحدت برای سلامتی استاد روزه  نذری گرفتند .

 

سر انجام این دعا ها مستجاب شد و پس از تلاش و جستجو استاد را در کنار روزد خانه ای در نوار مرزی یافتند که در گوشه انزوا و به دور از هیاهوی جهانی با دستان خود ازروز خانه ماهی گرفته وبرای همراهانش میپزد

 

دوستان پیشنهاد کردند که ایشان به خارج کشور  و چون مسیر راهها خطر ناک و نا امن است اما او تصمیم گرفته بود  که به هرترتیب ممکن خود را با بامیان برساند  هنوز استادشهید  در دشتهای  سوخته وطوفانزای جنوب غربی در جستجوی راه به قلب کشور(هزاره جات) بود که کنگره سراسری حزب در بامیان دایر شده و استاد شهید را در غیاب با اتفاق  ارا به دبیرکلی  حزب وحدت اسلامی  افغانستان انتخاب کردند  و این انتخاب  هم مسیر زنده گی استاد شهید را و هم سیر تاریخی حزب وحدت را تغیر داد  زمانی که استاد از برهوت نجات یافته  پا به خاک  هزاره جان گذاشت مردم هم نفسی راحتی کشیدند  چون رهبر دلسوزشان از کام مرگ نجات یافته بود از این زمان به بعد  بامیان سر زبانها افتاد و مرکز تصمیم گیریهای مهم سیاسی – نظامی گردید  بامیانی که چون مجسمه های بودا  در تاریخ وطن ساکت و ارام بود به یک بار روی انتن رادیوها قرار گرفت  و خبر ساز شد تا جای که  زمینه ای تفاهم جنرال های ناراضی رزیم  نجیب از بامیان تدارک دیده شد زیرا بدون تصویب  شورای مرکزی در بامیان مسولین شمال نمی توانستند با جنرال های  مذکور وارد مذاکره شوند .

 

استاد در مدت اقامت در بامیان تشکیلات حزب را فعال  ساخت برای اینده کشور و تصمیمات  بعدی بر نامه ریزی کرد و حزب رااز حالت رکود بیرون اورد  و تمام نیروهارا به کار سازنده واداشت .

 

 

ادامه دارد :

پیروزی مجاهدین و اقامت استاد شهید در کابل .

 

شهادت افتخار و ارزوی همیشگی رهبر شهید بود .

 

 

پیروزی مجاهدین و اقامت استاد شهید در کابل .

 

با پیروزی مجاهدین در کابل استاد شهید مزاری نیز بامیان را ترک گفته از طریق مزار شریف عازم کابل گردید در این میان استقبالی که مردم در مزار شریف  و هم در کابل  ار استاد شهید  به عمل اوردند در این تاریخ این شهر ها بی سابقه بوده است حضور استاد شهید در پایتخت کشور ونظارت  بر اعمال  مجاهدین حزب وحدت اسلامی به زودی وزنه ای سیاسی – نظامی –هزاره ها را در مقابل انهای که که تحمل حضور قدرتمند انان را در کابل نداشتند و به نمایش گذاشت . برای هیچ کس پوشیده نیست که بر خورد قاطع و تسلیم نا پزیری استاد مزاری در برابر  سیاست انحصار گرایانه رژیم ربانی برای هیچ یک از طرفداران رژیم کابل قابل تحمل نبود بخصوص برای انهای که به بیگانگان قول حذف جامعه همیشه مظلوم افغانستان را داده بودند از این رو وقتی نتوانستنداز حضور  این جامعه در کابل جلوگیری نمایند دست به طرح دسیسه خطر ناکی زدند  تا از طریق جنگ این هدف را تحقق بخشند و از این رودر شب 1371 /3/12 اولین جنگ با تحریک و توطئه شورای نظار توسط نیروهای متعصب وپلید سیاف بر حزب وحدت تحمیل گردید و پس از ان  هر چند مدت یک بار جنگ خونینی بر مردم غرب کابل  تحمیل می شد و سر انجام در 22 دلو 1371 توطئه عمیقی که از طرف باند مسعود – ربانی –سیاف چیده شده بود  به منظور بر اندازی مرکزیت حزب وحدت  و به شهادت رساندن استاد مزاری رهبری ازادگان به اجرا گذاشته شد و فاجعه خونینی افشار پیش امد که تا ابد  به عنوان لکه ننگ بر پیشانی سیافیها و مسعودیها باقی خواهد ماند . دراین فاجعه هر چند انها به هدف خود یعنی به شهادت رسانیدن رهبرمحبوب استاد مزاری نرسیدند  ولی از دوجهت این فاجعه خطر ناک بود اول : از ان جهت که مردم مسلمان  ومظلوم ما را در افشار قتل عام کردند که انعکاسات جهانی ان با اسناد و مدارک در حد ی است که هیچ کسی انکار نمیتواند و دوم از ان جهت که در این فاجعه دست خیانت از طرف نیروهای خودی نیز اغشته بود و عامل اصلی فاجعه تلقی می شد ند.

استاد شهید در طول عمر در تنها موردی که زار زار با صدای بلند گریسته است همین فاجعه ای افشار است که در یک گردهمایی عمومی در کابل به مردم قول میدهد  که تا عاملین این فاجعه را به چوبه ای دار نکشد و انتقام مردم مظلوم را نگیرد ارام نخواهد نشست . این حادثه تاسف بار گذشته از خسارات و تلفاتی که لازمه هر جنگ است برای مردم ستمدیده ی ما این نتیجه گیری را نیز داشت  که بدون رهبر واحد قاطع ودلسوز نمی توانند به حیات سیاسی – مذهبی –اجتماعی خود ادامه دهند و از انجا که دبیر کل حزب در بدترین  شرایط سیاسی – نظامی – صحنه را ترک نکرده و در کنار مردم باقیمانده بود محبوب دلها شده و به رهبر ایده ال مردم مبدل شد و شعار (مزاری رهبر )برای اولین بار در فضای  قلبهای مردم کابل طنین انداز شد .همین مقاومت و پایداری و دفاع جدی و صادقانه از حریم شیعیان کابل باعث شد که علی رغم بیش از 20 جنگ تحمیلی وتبلیغات زهراگین دشمن – بر محبوبیت استاد در بین مردم و نیروهای مسلح مرکزی وهمه ارکان و تشکیلات حزب بیش از پیش افزوده شود و به همین دلیل در اجلاس عمومی شورای مرکزی حزب باز هم ایشان با اکثریت قاطع ارا به دبیر کلی مجدد حزب بر گزیده شدند . استادزاهدی مرد مجاهد و اندیشمند یار و همکار و همرزم استاد شهید در سخنرانی تاریخی خود در کابل در این باره چنین گفت :

 

وقتی شعار مزاری رهبر را شنیدم با خودارام گریستم ... این مساله مزاری رهبر یعنی چه؟ یعنی هزاره ها به این نقطه رسیده اند که روی یک نفر اگاهانه – عالمانه – فهمیده و بدون فشار دیگر ان توافق مینمایند  که این برای من یک جهان ارزش دارد اگر بمیرم دیگر غمی ندارم .....این برای من یک افتخار است نه به این دلیل که حضرت استاد مزاری رهبر میشود به این دلیل که اراده ملی و ازاد برای مردم مقاوم ما به وجود امده است من به اینموضوع افتخار میکنم و اگر بمیرم دیگر ارزوی ندارم کور شود چشم من که من مزاری رهبر را قبول نکنم ......... به استاد من اخلاص و ارادت دارم و اگر اشان دستور بدهند که من کاتبی کنم مخالفت نمی کنم و با دید باز می پزیرم .) خلاصه کلام کارنامه جاویدانه ای رهبر شهید سعید ما ان قدر گسترده ووسیع ایت که در این مختصر نمی گنجد  شرح و بیوگرافی ایشان در واقع شرح حد اقل تاریخ متلاطم 20 سال اخیر و تحلیل حوادث پر نشیب و فراز دوره جهاد  و دو سال خونین کابل را میطلبد .

 

شهادت افتخار و ارزوی همیشگی استاد شهید بود .

 

مدتی پیش که وضعیت کابل هر روز بحرانی تر شده میرفت شورای مرکزی و قوماندانها تصویب کرده بودند که باید حضرت استاد مزاری محل اقامت خود را تغیر داده و به نقطه دیگری در خارج کابل نقل مکان کند و امور کابل را جمعی از مسئولین و قومندانها اداره نمایند اما پاسخ استاد در برابر این تصویب این بود : من تا اخرین لحظه در کنار مردم مظلوم غرب کابل خواهم بودو دراخر سرنوشتم یا اسارت است و یاشهادت  .

 

استاد واقعان به این وعده وفا کردو تا اخرین لحظه در کنار مردم باقی ماند اما پس از انکه غرب کابل در محاصره شدید قوای پلید و کینه توز شورای نظار و وهابی های اتحاد سیاف از یک طرف و قوای غدار و خیانتکار گروه مهاجم و عهد شکن  طالبان  از طرف دیگر قرار گرفت استاد تا اخرین نفس مقاومت مردم را رهبری کرد و در مقابل گروه عهد شکن طالبان  تا اخرین فشنگ خود نبرد بی امان را ادامه داد اما بالاخره به تاریخ 1373/12/21 توسط گروه غدار طالبان که قران در دست وبا شعاری صلح در افغانستان امده بودند به اسارت گرفته شد و سخنگوی انان  به طور رسمی از رادیوها اعلام کردند و مقتضای عرف بین المللی ووجدان انسانی این بود که انان  در برابر حفظ جان و سلامتی  استاد شهید و وهمراهانش مسئول باشند اما بر خلاف تمام این مقررات استاد ویارانش را به تاریخ 1373/12/22 به طرز فجیع و ان چنان به رگبار بستند که حتی در شناسای  جنازه ها مشکلات زیادی  پیش امد باند کثیف شورای نظار نیز با عمل جنایت کارانه خود در غرب کابل  پس از اسارت استاد شهید نشان دادند که حاضر اند به تعبیری یکی از سربازان شان خون مردم هزاره را سر بکشند  و به هرجنایتی  دست بزنند و هست و بود مردم را غارت کنند منازل مسکونی را ویران کنند

 

اما واقعان این کمال نا جوانمردی است که انسان از مردم غیر نظامی و بی دفاع  و از کودکان و پیر مردان انتقام بگیرند و این عمل  است که کلیه جنایتکاران تاریخ در برابر حق جویان و ازادیخواهان  به ان دست یازیده اند مگر در تاریخ اسلام نخوانده ایم که لشکریان کینه توز یزید  بر نعش مطهر فرزند  رسول خدا امام حسین (ع,)و یارانش  اسب دواندند و خیمه گاه ان حضرت را به اتش کشیدند  و اثاثیه ناچیز انان را به غارت بردند  و کودکان و زنان را اسارت گرفتند ! و این چیزی است که در تارخ 22 و 23/12/1373 در کارته 3 و کارته 4 و قلعه شاده و دشت ازاده گان و سایر مناطق غرب کابل توسط قوای شورای نظار یک بار دیگر تکرار شد .

 

به هر حال دشمن نا بکار بهترین شخصیتهای  مجاهد و مقاوم مارا از دست ما گرفت همچون استاد اخلاصی جاغوری و استاد عید محمد ابراهیمی  و استاد جنرال ابوذر غزنوی  و استاد قائمی وبرادر مجاهد وفداکار  و پر تلاش  سید علی علوی که درطول سالهای جهاد و همیشه در سفر و حضور در جبهات  و در مهاجرت و در همه جا در کنار استاد شهید مزاری بود و هم محافظ او بود هم یارو همکارش و هم دوست وبرادرش که لحظه ی از استاد شهید جدا نشد و سر انجام در حین شهادت نیز روح انان با هم سوی ملکوت اعلی عروج کرد . 

 

 هرچند استاد شهید از میان ما رفت  و ملت را عزادار ساخت  اماخون مطهر  او بیش از پیش درخت تنومند وحدت را درمیان ملت به ثمر نشاند و عشق به او و ارمان او تا عمق جانها جاویدانه شد و از همین رو بود که ملت وفادار او تصمیم گرفتند پیکر پاک و مطهر اورا و یارانش را در طول صدها کیلومتر در مناطق هزاره جات تشیع کنند که این چنین تشیع و قدر دانی در طول تاریخ هزاره جات بی سابقه وبی نظیر است .

 

گرچه بسان ستاره  ای بود که در اسمان مردم ما دیر طلوع کرد و خوش درخشید اما زود غروب کرد لیک پرتوی را که در عمق دلها و جانها افکند برای همیشه روشنگر راه ما و هدایتگر کاروان نهضت ما خواهد بود .

 

امروز فرزندان او در کابل هزاره جات و دردیار غربت ایران – پاکستان – و امریکا و لندن و ...........یک بار دیگر با روح بزرگ  او عهد میبندند که تا تحقق ارمانهای بلند و تا فتح قله های شرف و عزت و ازادگی و تا ریشه کن ساختن جرثومه های  فساد و خیانت و عهد شکنی از سر زمین خود ارام نگیرند  و علم سرخ خونین اورا به زمین نگذارند .

 

پس سلام بر تو ان روزی که ازاد زاده شد ی و ان روزی که مردانه قیام کردی و ملتی را سرفراز ساختی و ان روزیکه باز هم مردانه به پیشواز شهادت  شتافتی و سلام بر انروزیکه که سرخ رو و خونین جامه بر انگیخته شوی و در محضر اقدس الهی بر مظلومیت مردم خود و بر قساوت  و نامردی و نامردمی دشمنان به شهادت بایستی و جنایتکاران را رسوا سازی .

 

 (برای تفصیلات مکمل تشکیلات حزب وحدت رجوع شود به کتاب از کنگره تا کنگره نوشته اقای عرفانی )

دنيايي از محروميت و فقر، با درد ها و رنجهاي مردمش آشنا شد. در همان مدرسه بود که علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي را ملاقات کرد و از آن به بعد نشست ها و ملاقات هاي زيادي تا آخرين سال هاي زندگي شهيد بلخي، ميان اين دو آيينه دار همت ها و هدايت ها، تکرار شد و مزاري بزرگ از روح شوريدهء آن شمس شعرو شمع درد، شعله ها گرفت و شررها آموخت و به توفان و تلاطم پيوست!
دوران عسکري را از سال 1348 الي 1350 در پکتيا؛ تنبيهگاه عسکران سر کش و متمرد، سپري کرد و در اين برزخ شکنجه و زجر، روح بزرگش پخته و آبديده شد، افق هاي انديشه و شناختش از تشکيلات دولت و مشکلات ملت، انکشاف يافت و ازژرفاي دردها و مصيبت هاي وطن با خبر گشت!
بعد از دوران عسکري، مجددا به تحصيل پرداخت اما احساس کرد که مدارس محل، ديگر پاسخگوي روح تشنه و روان شيفته و شگفته اش نيست و ناچار خود را از آغوش يار و ديار بر کند و دل به دست هجرت داد و در بهار 1351 با اخذ پاسپورت، به نجف اشرف رهسپار شد و بازيارت عتبات عاليات و بررسي اوضاع علمي و سياسي حوزات عراق، به ايران آمد و با اقامه در قم، تا سال 1355 با جديت و تلاش، طي پنجسال، دروس سطح حوزه را به پايان رساند!
پس از اتمام تحصيل در حوزه قم، با سفر مجدد به عراق و ديدار با شخصيت هاي مبارز علمي و سياسي، به ايران بر گشت و در مرز ايران توسط "ساواک" (سازمان جاسوسي شاهنشاهي ايران) دستگير و در زندان مورد شکنجه و تعذيب قرار گرفت. چنانچه خود در خاطراتش مي گويد: "روزي سيگار روشني را روي صورتم خاموش کردند، به اميد اينکه يک آخ بگويم. ولي تا آخر، چشم در چشم آنها دوخته و ساکت و صبور ماندم تا شخصيت يک طلبه افغاني را خرد نتوانند!" بعد از چهار ماه که از شکنجه گاه رهايي يافت وارد مرز شد، با بدن مجروح و لباس پاره پاره به کابل آمد و ضمن ديدار با شخصيت هاي مبارز کابل، به مزار شريف رفت و کتابخانه يي را تشکيل داد و تا زمان کودتاي 7 ثور، در رشد سياسي و شکوفايي فکري و فرهنگي مردم نقش بزرگي ايفا نمود!
با کودتاي 7 ثور در سال 1357 که در داخل زمينه کار و فعاليت باقي نماند، بار ديگر از وطن به سوي نجف هجرت کرد، بعد به سوريه رفت و از آنجا به پاکستان آمد و بالاخره واپس به کشور مراجعت نمود.
آنروزها، اوضاع کابل به شدت اختناق آلود بود، علما و دانشمندان تحت تعقيب و شکنجه قرار داشتند، ناچار به پاکستان بر گشت و به ايران رفت اما روح نا آرامش، بار ديگر او را به سوي وطن کشاند و در اوايل سال 1358 به داخل کشور آمد و در کوهسار جهاد خونبار و پر افتخار وطن، پيشاهنگ مقاومت ملي عليه دشمنان ايمان و آزادي گشت و سر زلف نگار انقلاب را در دست گرفت و دوش به دوش دهها رزمنده مجاهد ديگر، در خط خون و خطر گام نهاد و مردانه ايستاد و به رزم و جهاد پرداخت تا جايي که در يکي از نبرد ها، شانه خود را ديوار سنگر مجاهدان و همرزمان جهادش قرار داد که از اثر فير مداوم ماشيندار، به شنوايي ايشان آسيب رسيد و تا لحظه هاي شهادتش به يادگار ماند!
سالهاي اوايل جهاد، سال هاي خون و خطر، سالهاي آتش و انفجار، سالهاي شهادت و جانبازي، سالهاي تشنگي و گرسنگي و سالهاي سخت مقابله ايمان و آهن بود! و مزاري شهيد، قهرمان همهء اين داستانها؛ در دفاع از اسلام، از حاکميت ملي، از تماميت ارضي کشور و از استقلال وطن، سنگر به سنگر، کوه به کوه و بيشه به بيشه، با دشمنان آزادي و استقلال کشور رزميد و همچون عقاب کهنسال، قله به قله صخره هاي مقاومت کوهسار صفحات مرکزي و شمال را زير بال گرفت و به ياران و همرزمان جهادش، استواري و ايستادگي آموخت و براي تحکيم پايه هاي جهاد و استمرار مقاومت، بارها به خارج از کشور رفت و آمد کرد و مرزهاي طولاني را پياده پيمود و "اعدوا لهم ما استطعتم من قوه" را خصال و امتثال بخشيد!
بهار سال 1365 با توجه به اوضاع و شرايط ملي و بين المللي در ارتباط با جهاد و مجاهدين مسلمان افغاني و بر اساس ضرورت ها و مصلحت هاي سياسي و اجتماعي مردم و مجاهدين در داخل و خارج کشور، استاد شهيد، با درايت و درکي که داشت، انديشه وحدت ملي را در صفوف ج

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب